امیرحسین نوروزی
شهر هوشمند در ایران؛ ضرورت فوری، مانع ساختاری
در آستانه سومین دهه قرن ۲۱، جهان شهری با سرعتی بیسابقه در حال تحول فناورانه است. شهرهایی که زمانی صرفاً بستر استقرار جمعیت و خدمات بودند، امروز به نهادهای پیچیدهای بدل شدهاند که باید در لحظه تصمیم بگیرند، منابع را بهینه مصرف کنند، و بر پایه داده، کیفیت زندگی شهروندان را ارتقا دهند. در این میان، مفهوم شهر هوشمند دیگر یک گزینه فناورانه نیست، بلکه ضرورتی استراتژیک برای مدیریت تابآور، پاسخگو و توسعهمحور شهری است.
ناکارآمدی خدمات شهری
در ایران، فشار همزمان چهار بحران: آلودگی هوا، ناکارآمدی خدمات شهری، کسری بودجه شهرداریها، و افزایش بیاعتمادی عمومی، مدل اداره سنتی شهر را با بنبست مواجه کرده است. در چنین وضعیتی، حرکت بهسوی هوشمندسازی شهری نهفقط یک تجمل یا پروژه فناوری، بلکه پاسخی ضروری به یک وضعیت اضطراری تمدنی است.
با این حال، واقعیت میدانی هوشمندسازی در ایران فاصلهای آشکار با تعاریف بینالمللی دارد. آنچه عمدتاً در ادبیات رسمی و اجرایی کشور با عنوان «شهر هوشمند» معرفی میشود، اغلب محدود به اقدامات جزیرهای، خرید تجهیزات، یا راهاندازی سامانههای دیجیتال منفصل است نه یک سیستم هوشمند یکپارچه که شهر را بهمثابه یک «موجود زنده دادهبنیاد» مدیریت کند. چالش اصلی، در سطح زیرساخت یا حتی منابع مالی نیست؛ بلکه در مانع ساختاری نهفته است. فقدان حکمرانی یکپارچه شهری، جزیرهای بودن نهادهای ذیربط، ناهماهنگی سیاستگذاران ملی با مدیریت شهری، و نبود نظام حقوقی مبتنی بر حاکمیت داده، شهر هوشمند را به پروژهای بیجان بدل کرده است.
در این مسیر، شهرهای ایران با پارادوکسی روبرو هستند: از یکسو نیاز فوری به تصمیمسازی لحظهای، دادهمحور و مشارکتی دارند؛ از سوی دیگر، ساختار بروکراتیک، کهنه و غیرانعطافپذیر، توان پاسخگویی به چنین سطحی از حکمرانی را ندارد. پروژههای نمایشی هوشمندسازی، بدون تغییر ذهنیت حکمرانی شهری، در بهترین حالت، ظاهر شهرها را تغییر میدهند اما به کیفیت زندگی، کارایی منابع، یا اعتماد اجتماعی نمیافزایند. تجربه شهرهای پیشرو در آسیا و اروپا نشان میدهد که هوشمند شدن شهر، از مدیریت و ذهنیت شروع میشود، نه از تجهیزات و اپلیکیشنها.
شهر هوشمند
شهر هوشمند، نیازمند معماری نهادی جدید است؛ نهادی که داده را دارایی عمومی بداند، شهروند را کنشگر دادهساز تلقی کند، و تصمیم را نتیجه پردازش هوشمند اطلاعات تعریف نماید. در غیاب این معماری، حتی گرانترین پروژههای فناوری به سرنوشتی مشابه پروژههای ناکارآمد قبلی دچار میشوند.
اکنون زمان آن رسیده که «شهر هوشمند» نه بهعنوان یک شعار، بلکه بهمثابه الگوی بدیل حکمرانی شهری وارد گفتوگوی سیاستی کشور شود. تا زمانیکه تغییرات ساختاری در قوانین، رویکرد مدیریت شهری، سازوکار مشارکت شهروندی، و نظام دادهمحور کشور رخ ندهد، شهر هوشمند در ایران تنها در حد «نمونه پایلوت» باقی خواهد ماند.